آزادآزاد، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

آزاد

بهترین راه

وقتی واژه ها  اینقدر سر سخت ، اینقدر بی رحم اینگونه بی پروا مرا در لطیف ترین هوای پاییز می آزارند و هیچ چیز  این  آزار  را پایان نمی بخشد مرهم نمی گذارد  کلامی نیست حتی نیم نگاهی حتی لحظه ای تعمق  یا درنگ یا نگاهی مهربانانه که بگوید "من  می فهمم  ،  برایم  مهم  است" و  دلیلی  که  به من نشان دهد  چرا  باید  این حجم زجر را  تحمل کنم . . به چیزهایی  که  دوست دارم  می اندیشم  زیاد  هستند   می شود  با ...
8 آبان 1393

باشگاه کودک تماشا

بالاخره بعد از جستجوهای فراوان یه جایی رو پیدا کردم به اسم "باشگاه کودک تماشا" تو سعادت آباد . یه خانه بازیه نسبتا بزرگ و جدیده با یه کلاس در گوشه‌ای از اون که کارگاه‌های مختلفی توی اون کلاس برگزار می‌شه. مربی‌های جوون و مهربونی هم داره و اینکه مادرا می‌تونن گوشه‌ای از اون تو کافی‌شاپ کوچولوش بشینن با هم با دوستاشون گپی بزنن یا به کارای دیگه‌ای برسن یا مربی خصوصی واسه بچه‌های زیر 4 سال بگیرن و برن بیرون به کاراشون برسن. ایده خوب و نوییه توی تهران. شبیهش رو هنوز جایی ندیدم ولی شنیدم یکی خیلی بهتر و مجهزتر سمت قیطریه به اسم "لنا" باز شده. آزاد اونجا رو خیلی دوست داره. یکی دو جلس...
8 آبان 1393

عشق

یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است این خبر در کوچه های شهر ما پیچیده است دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد عابری این تابلو را دور میدان دیده است یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است چشمکش را هیز چشمی، خیره سر دزدیده است می روم از شهر این دل سنگهای کور دل یک نفر بر ریش ما دلریشها خندیده است خیلی غمگینم. نه به خاطر چیزی یا کسی یا ... . فقط به خاطر خودم. خدایا کمکم کن دوباره خودم رو پیدا کنم ...
8 آبان 1393

هنوزم دنبال مهد کودکم

بعد از ناموفق بودن تجربه مهد کودک ندای آسمان، مساله جابجایی جای شرکت و بعدشم جابجایی خونه ما پیش اومد. حالا تقریبا وضعیت زندگیم آرام‌تر شده و دنبال یه مهد خوب دو زبانه می‌گردم. ولی پیدا نمی‌کنم. معیارام اصلا سخت و پیچیده نیست. شاید محدودیت مالی هم دارم. اونایی که می پسندم و فکر می کنم آزاد هم ممکنه بهتر قبول کنه، هزینه‌های بسیار سنگینی دارن. نمی‌دونم چی کار کنم. دنبال یه مهد کودکی می گردم که آزاد اونجا شاد و راحت باشه و به زبان هم اهمیت بدن. تعداد بچه ها خیلی زیاد نباشه ساعتش هم نیمه وقت می خوام فعلا. کاش زودتر یه راهی پیدا بشه. خیلی استرس دارم  و نگران کارم هم هستم. خدایا خودت مثل همیشه مدیریت کن ...
14 مهر 1393

پروژه مهد کودک با شکست مواجه شد

خیلی ناراحتم. خیلی زیاد. دیگه خسته شدم از این همه استرس و فشار و... . اوه خدای من یعنی همه مامانای شاغل مثل من این مشکلات رو دارن؟ البته اونایی که مثل من تنهان و دور از خونواده و شوهرشونم دانشجوست و همه مسئولیتا گردنشونه � ...
5 شهريور 1393

امروز احساس کردم آزاد چقدر بزرگ شده! یه پسر واقعی! :)

دو سه روزی می شه که تعطیله و ما تهران نیستیم. ازاد اومده کاشان خونه مادر بزرگ پدریش. اینجام حسسابی شلوغ پلوغه. از دختر عمو و پسر عمه و ... گرفته تا عمو و عمه و ... پسر عمه‌زا و ... در سایزها و جنس‌ها و سن‌ها و ابعاد گوناگون. تا همین دفعه پیش (حدود یک ماه پیش) که میومدیم اینجا، مسائل من و آزاد به خاطر همین شلوغیها خیلی زیاد می‌شد و گاهی ناراحتیهایی پیش میومد برام. بچه داری تو محیط بیرون از خونه اونم تو یه جمع شلوغ با تعداد زیادی بچه و کسایی که روش های تربیتیشون با تو کلی فرق داره، کمی سخت می شه. ولی اینبار با دفعه های قبلی فرق داشت . آزاد بدون حضور من با بچه های فامیل ساعت ها ی زیادی سرگرم می شد و بازی می کرد. البته من ...
28 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آزاد می باشد