عشق
یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است این خبر در کوچه های شهر ما پیچیده است دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد عابری این تابلو را دور میدان دیده است یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است چشمکش را هیز چشمی، خیره سر دزدیده است می روم از شهر این دل سنگهای کور دل یک نفر بر ریش ما دلریشها خندیده است خیلی غمگینم. نه به خاطر چیزی یا کسی یا ... . فقط به خاطر خودم. خدایا کمکم کن دوباره خودم رو پیدا کنم ...
نویسنده :
مامان آزاد
4:24